شاد باشید
و
دخترونه
شکسپیر :
اگر به یاد کسی هستیم این هنر اوست نه هنر ما
ما رسم دوستیمان مثل نان نیست ، که گرمش در سفره دل باشد
و سرد و بیاتش سهم نمکی !
چه گرمای حضورت باشد ، چه سرمای نبودنت ،
همیشه در دل دارمت.
یه روز بارونی یه بچه تو کوچه
به بالا نگاه می کرد
و میگفت خدایا گریه نکن
همه چی درست میشه
به اندازه سادگی اون بچه دوست دارم
در این غروب غم گرفته غبار آلود
چراغی که تو روشن کنی چه سود
چراغی که منشاءش آب و گل باشد.



تو بهاری و به اندازه باران خدا زیبایی . . .
.
.
.
من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم ، و تو هم میدانی تا ابد در دل من می مانی . . .
.
شب دو دلداده در آن کوچه ی تنگ
مانده در ظلمت دهلیز خموش
اختران دوخته بر منظره چشم
ماه بر بام سراپا شده گوش
در میان بود به هنگام وداع
گفتگویی به سکوت و به نگاه
دیده ی عاشق و لعل لب یار
دل معشوقه و غوغای نگاه
عقل رو کرد به تاریکی ها
عشق همچون گل مهتاب شکفت،
عاشق تشنه لب بوسه طلب
هم چنان شرح تمنا می گفت
سینه بر سینه ی معشوق فشرد
بوسه ای زان لب شیرین بربود
دختر از شرم سر انداخت به زیر
ناز می کرد،ولی راضی بود!
اولین بوسه ی جان پرور عشق
لذت انگیزتر از شهد و شراب
لاجرم تشنه ی صحرای فراق
به یکی بوسه نگردد سیراب
نوبت بوسه ی دوم که رسید،
دخترک دست تمنا برداشت
عاشق تشنه که این ناز بدید
بوسه را بر لب معشوق گذاشت!
فریدون مشیری
برای مشاهده با عکس به ادامه مراجعه فرمایید...
'' هست ''
را اگر قدر ندانی میشود
" بود "
وچه تلخ است
" هست "
کسی " بود " شود.